
روزنامه گاردین در تازه ترین شماره خود با یک مرد پناهنده ایرانی که با قانون جدید مهاجرت در انگلیس در معرض اخراج به کشور رواندا قرار دارد مصاحبه کرده است .
این فرد که در این مصاحبه با نام ساختگی روزبه مصاحبه می کند ، یک مهندس ایرانی معرفی شده که پس از عبور غیرقانونی از کانال مانش ، خود را به این کشور رسانده و تقاضای پناهندگی کرده است . وی که هم اینک در لیورپول زندگی می کند اظهار داشته که پس از دریافت اخطار اخراج ، به صورت پناهندگی زندگی می کند و هر لحظه از دستگیری خود توسط عوامل انتظامی انگلیس با هدف اخراج به رواندا بیمناک است.
روزبه 34 ساله که در ایران در رشته عمران تحصیل کرده و مدعی است که به دلیل تغییر دین خود از اسلام به مسیحیت و ترس از عواقب آن از کشور متواری شده در بخشی از این گزارش گفت «وقتی از مرز ایران به ترکیه عبور کردم وارد ناشناخته شدم. تا به حال هرگز کشورم را ترک نکرده بودم و می دانستم که مسیر بسیار خطرناکی خواهد بود. مرا سوار کامیون های مختلف کردند و نمی دانستم از کدام کشورها عبور می کنم.»
«قاچاقچیان به زبان انگلیسی با ما صحبت می کردند و می گفتند هر کاری که آنها می گویند باید انجام دهیم. فکر می کنم آن ها با همدیگر ترکی و کردی صحبت می کردند. آن ها واقعاً پرخاشگر بودند.»
«سفر به فرانسه حدود ۲۱ روز طول کشید، اما تشخیص تفاوت بین روز و شب در کامیون ها سخت بود و به نظر ۲۰۰ روز می رسید.»
«قاچاقچیان به ما گفتند تا جایی که آب به گردنمان برسد به دریا برویم، بعد سوار قایق لاستیکی شدیم که از قبل پر از آب شده بود. هیچ انسان عاقلی سوار چنین قایق هایی نمی شود، مگر اینکه چاره دیگری نداشته باشد. آن ها به ما نگفتند که به بریتانیا می رویم، فقط گفتند به یک "کشور امن" می رویم.»
«ما توسط قایق نیروی مرزی نجات پیدا کردیم، به ما کلاه و دستکش دادند که به دلیل سرما برایم همه دنیا ارزش داشت و بعد از رسیدن به بریتانیا، ما را بررسی کردند و سپس به لیورپول فرستادند.»
«وقتی به بریتانیا رسیدم، چیزی درباره رواندا نمی دانستم. سال ها پیش گوش دادن به اخبار ایران را کنار گذاشته بودم . وقتی برای اولین بار کلمه رواندا را شنیدم، حتی نمی دانستم که یک کشور است. فکر می کردم کلمه حقوقی دیگری مانند «پناهجو» یا «پناهنده» است.»
«این فقط پناهجویان نیستند که از رواندا استرس دارند. من برای چندین سازمان خیریه داوطلبانه کار می کنم و انگلیسی هایی که در آنجا کار می کنند نیز واقعاً استرس دارند.»
«همه از فرستاده شدن به رواندا وحشت دارند، انگار مرگ پشت در است. ما کمی تحقیق کردیم و متوجه شدیم که روابط ایران و رواندا خوب است - بنابراین شاید رواندا مرا به کشورم بازگرداند.»
«فکر می کنم این کشور (بریتانیا) جای خوبی است، اما اگر ما را به رواندا بفرستند، با ما کمتر از انسان رفتار خواهند کرد و تصور کنید که امروز در لیورپول هستم و فردا ممکن است خودم را در رواندا ببینم. نمی خواهم یکی از آن افرادی باشم که امیدش را از دست می دهد. برای من، امید همه چیز است.»
«اما رواندا کابوسی است که ما را رها نمی کند. برای دیدن کابوس درباره رواندا نیازی به خوابیدن در تخت نیست.»
«رواندا به عنوان بازدارنده عبور از کانال عمل نخواهد کرد. ما در دستان قاچاقچیان هستیم چون راه دیگری برای نجات جانمان وجود ندارد. اگر پناهندگان آماده اند که سوار قایق لاستیکی شوند و از کانال عبور کنند و جان خود را به خطر بیندازنند، چگونه تهدید رواندا می تواند آنها را متوقف کند؟»
«قایق دولتی ما را در کانال نجات داد. می خواهم از دولت (بریتانیا) سوال کنم: 'اگر قرار بود ما را به رواندا بفرستید، چرا ما را در کانال رها نکردید تا بمیریم؟ با فرستادن ما به آنجا، شما فقط آن مرگ را به تعویق می اندازید.'»
شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید
- کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
- آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد