
مهاجرت با همه خوب و بدهای آن برای افراد، پیامدهای روحی-روانی انکارناپذیری برای فرد مهاجر، خانواده و اطرافیانش به بار میآورد که این تبعات برای کودکان بسیار عمیق است. یکی از این تبعات، مواجهه کودکان با مساله «انطباقپذیری فرهنگی» است.
منظور از انطباقپذیری فرهنگی، فرایندی است که افراد ویژگیهایی از محیط و فرهنگ جدید اخذ میکنند و با هنجارهای اجتماعی و مهارتهای مورد نیاز برای برقراری تعاملات موثر در جامعه آشنا میشوند. این فرایند، زمانبر و ممکن است چندین ماه تا چندین سال به طول بیانجامد و در نتیجه در مدتی که تحقق مییابد ممکن است افراد خصوصا کودکان دچار نوعی از احساس بیگانگی با فرهنگ مقصد شوند و احساس بیهویتی کنند.
علی قائدنیای جهرمی روانشناس در این باره معتقد است: به طور کلی هر تغییری در زندگی ما استرسآور است و همان طور که میدانیم، استرس عاملی است که میتواند بر اساس تابآوریمان بر زندگی ما اثر بگذارد. برای مثال نفس فرزندآوری مثبت است و نگرانیهای مربوط به نگهداری فرزند استرس مثبت است. مهاجرت هم به همین صورت است. در واقع استرس مربط به مهاجرت یک استرس مثبت است، اما اگر بدون آگاهی و آمادگی قبلی صورت بگیرد، تغییر شرایط میتواند استرس مثبت مهاجرت را به استرس منفی تبدیل کند. به عبارتی، وقتی آمادگی نباشد، تابآوری افراد کاهش مییابد و افراد با قرار گرفتن در شرایط جدید نمیتوانند خود را با آن سازگار کنند. بنابراین، قبل از هر مهاجرتی، باید آمادگی لازم برای آن حاصل شود. فراهم ساختن خود آمادگی هم پروسهای زمانبر است و ممکن است یک سال یا دو سال زمان ببرد.
وی افزود: وقتی فرد در موقعیت جدید قرار میگیرد که بعضا فرهنگ، زبان و آداب آن جامعه را نمیداند، دچار عزت نفس پایین میشود. ممکن است فرد در جامعه مبدا خود از نظر فرهنگی، اجتماعی یا اقتصادی در وضعیت خوبی به سر ببرد که عزت نفس بالایی هم همراه داشته باشد اما ممکن است در جامعه مقصد این موقعیت را نداشته باشد و در نتیجه به دلیل شرایط جدید دچارعزت نفس پایین شود.
به گفته جهرمی، نکته دیگر این است که در هر مهاجرتی احساس دلتنگی و غربتزدگی ایجاد میشود. یعنی وقتی فردی از شهری به شهر دیگر میرود، در آن شهر احساس دلتنگی و تنهایی میکند، در حالی که وجود افراد، خانواده و شبکههای دوستی جزو واجبات زندگی محسوب میشوند و وجودشان باعث میشود انرژی روانی افراد بالاتر رود.
قائدنیای جهرمی در خصوص پیامدهای روانی مهاجرت بر روی کودکان نیز گفت : مهاجرت روی کودکان و نوجوانان تاثیر عمیقی دارد. اولین آن، این که دوستان خود را در کشور مبدا از دست میدهند.هر چند ممکن است ارتباط مجازی خود را حفظ کنند اما ارتباط مستقیم و چهره به چهره وجود نخواهد داشت. در نتیجه کودکان و نوجوانان در کشور مقصد باید شبکه دوستی جدید بسازند و تا آن زمان ممکن است به آنها احساس تنهایی دست دهد که خود همین احساس هم میتواند زمینهساز مشکلات روانی و اجتماعی بسیار برای آنها شود.
وی ادامه میدهد: هر چه سن کودکان برای مهاجرت کمتر باشد، برای مثال زیر ۳ یا ۴ سال باشد، بهتر است. زیرا با بالا رفتن سن کودکان و نوجوانان، بیشتر احتمال دارد دچار احساس تنهایی و انزوا شوند.
سیدجواد خنارینژاد دیگر روانشناس نیز در این زمینه معتقد است اینکه مهاجرت در چه سنی انجام شود، مهم است. اصولا روانشناسان بر این باورند، اگر مهاجرتی قرار است اتفاق بیافتد، بهتر است زیر ۲ سال صورت پذیرد. کودکان در سنین زیر ۲ سال قادرند سازگاری بیشتری با محیط داشته باشد و شناخت کافی از محیط خود را بهدست آوردند اما اگر کودکی هم بالای دو سال مهاجرت کند، بهتر است نسبت به زبان آن کشور آگاهی لازم را به دست آورد تا قادر به صحبت و بازی با همسالانش باشد و احساس طرد و تنهایی نکند.
به گفته خنارینژاد متاسفانه شاهد این هستیم که اکثرا کودکانی که در سنین بالاتر همراه با والدین خود به کشور دیگر مهاجرت میکنند، از نظر زبانی، فرهنگ و پوشش دچار تناقضاتی با کشور مبدا هستند زیرا انطباق فرهنگی هنوز صورت نگرفته که خود آن پروسهای زمانبر است. از این رو، فرزندان معمولا دچار نوعی احساس بیگانگی و بیهویتی میشوند و همین تناقضات سبب میشود به تدریج اعتماد به نفس خود را از دست بدهند.
قائدنیای جهرمی در خصوص چند و چونِ کاهش آسیبها و پیامدهای روانی مهاجرت معتقد است برای کمتر شدن آسیب مهاجرت لازم است خانوادهها از قبل برنامهریزی مناسب داشته باشند و آمادگی لازم را کسب کنند زیرا چنین اموری میتواند کمک کند تبعات روانی، شناختی و اجتماعی مهاجرت کمتر شود.
خنارینژاد نیز در این خصوص اظهار داشت: ما باید امکانات و تسهیلات خوبی برای خانوادهها و جوانان فراهم کنیم. این شرایط سبب میشود از تصمیم آنها برای مهاجرت جلوگیری شود. یکی دیگر از راهکارها این است که از نظر فرهنگی روی افراد کار کنیم. باید پذیرفت که برآوردن نیازهای کنونی نسل جوان دیگر با روشها و شیوههای قبلی امکانپذیر نیست و باید از ابزارهای جدید استفاده کرد. برای مثال استفاده از «روانشناسی مثبتگرا» یکی از روشهایی است که میتواند احساس خودباوری و اعتماد به نفس را در جوانان بیدار کند و احساس عجز و ناتوانی و ناامیدی را از آنها بزداید. بنابراین باید وعدههایی داد که همخوانی بیشتری با واقعیت دارند و نه وعدههای واهی، دروغین و بی اساس.
این روانشناس در پایان گفت : باید این باور را در جوانان بیدار کرد که به آنها و سخنانشان توجه میشود و مورد بیمهری و بیتوجهی نیستند. آنها برای کشور مهم هستند و برای رفع نیازهای آنها تلاش میشود. باید بتوان اعتمادسازی کرد و مشارکت آنها در امور جامعه خواست. این تصور را بزداییم که بهشت خارج از این سرزمین است و یک راه برای زدودن این تصور بالا بردن سواد رسانهای افراد است تا راههای شناخت را بشناسند و به کار ببندند.
شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید
- کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
- آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد