
حالا «آنجا که مرز کشیدند» پُل که نزدیم، اما سنگ که میتوانیم از بالای دیوار پرتاب نکنیم. موجهای رسانهای که بهدلیل جریان طبیعی که در بستر ترندهای شبکههای اجتماعی طی میکنند، معمولاً عمر خیلی درازی ندارد. این جریانها و محتواها و هشتگها بهویژه در موضوعاتی مانند مخالفت با مهاجرت و پناهجویی، معمولاً از گوشههای تاریک و غیررسمی اینترنت که ساختن اطلاعات جعلی یا گمراهکننده راحت است، شروع میشوند. سپس هدایت میشوند و اوج میگیرند و خیلی وقتها هم کنترلشان از دست خارج میشود. البته رسانههای رسمی و بازیگران سیاست نیز خواسته و ناخواسته به آن دامن میزنند.
گاهی هم موجهایی در حمایت و همدلی از افغانستانیها به راه میافتد. بهعنوان مثال بعد از قدرت گرفتن طالبان، تا چند هفته رسانهها از کلیپها و نقاشیها و شعرهای فارسی دربارهٔ زنان و مقاومت پنجشیر پر شده بود. اینجا باید یک موضوع مهم را به خود یادآوری کنیم و یک پرسش مهم را در ادامه از خود بپرسیم.
اول، موجهای رسانهای کوتاه هستند و محتوا ساختن و پخش کردن آنها معمولاً بیهزینه است. اما همین موجها وقتی جمع شوند، طوفان میسازند و میتوانند برای گروههای کمصدا و بهحاشیهرفتهٔ جامعه، مانند جامعهٔ مهاجر و جمعیت پناهجو، تبعات جدی داشته باشد و به قیمت زندگی آنها تمام شود. اینجا «زندگی» میتواند معیشت دهها خانواده باشد، تحصیل هزاران کودک، بازگردانده شدن میلیونها انسان به شرایط خطرناک و یا حتی از دست رفتن جان یک انسان بهدلیل خشونتهای برخاسته از تبعات موجهای مهاجرستیز. وقتی از تبعات خشونت حرف میزنیم، حتی یک قربانی هم زیادی است.
دوم، باید فکر کنیم که چرا وقتی موجهای ضد مهاجر شروع میشوند همهٔ سیاستمداران و نهادهای دولتی و منطقهای و بینالمللی با طفره رفتن از پرداختن به مسائل و حتی آمارهای واقعی، ناگهان به صرافت میافتند که «مردم نگران نباشید، ما هم مهاجر غیرقانونی را اخراج میکنیم»، اما وقتی جریانهای همدلانه یا مطالبهگر به راه میافتد به ذهن کسی نمیرسد که باید سیاستگذاری بهتر و انسانیتری داشته باشیم، قوانین عجیب و بازدارنده را تغییر دهیم و بهبود ببخشیم، نهادهای علمی و فرهنگی ایجاد کنیم، برای فعالان اجتماعی فضا ایجاد کنیم و…
از طرف دیگر، چرا این جریانهای همدلانه به «کنشگری هشتگی» مقطعی خلاصه میشوند و تنها وقتی حامی افغانستانیها هستند که آنها را «قربانی» طالبان در خارج از مرزهای ایران بدانند. این «دلسوزیها» برای «دیگری» چه حاصلی دارد، اگر نتواند به شمول اجتماعی و برخورداری جامعهٔ افغانستانی (از مهاجر گرفته تا پناهجوی با مدرک و بدون مدرک) از خدمات و حقوقشان کمک کند؟
تا وقتی «دیگریها» را از دور و در صفحهٔ سیاه گوشی خود ببینیم، اوضاع همین است. حالا فردی که «دیگری» شده را چه مظلوم و اگزوتیک ببینیم، چه متجاوز و قانونشکن تفاوت چندانی ندارد؛ اینها دو روی یک سکه هستند. تا وقتی فکر کنیم آن یک نفر کارگر افغانستانی یا آن مسئول ساختمان یا آن دانشجوی مهاجر که ده دقیقه با آنها معاشرت کردیم، نمایندهٔ تمامی افغانستانیهای ساکن در ایران با تنوع و تکثر قومیتی و جنسیتی و گرایشهای متنوع هستند، اوضاع همین است.
راحتتر است که فکر کنیم مدیریت آب مشکلی ندارد، افغانستانیها آبهای اضافه را خوردند؛ مدیریت آموزش مشکلی ندارد، افغانستانیها مدرسهها را پُر کردند؛ سیاستهای جمعیتی مشکلی ندارد، همهٔ نوزادان افغانستانی هستند؛ مدیریت شهری و مسکن و اجارهها مشکلی ندارد، افغانستانیها خانهها را پُر کردهاند.
در دنیای پرسرعت فناوری و اینترنت، این موج رسانهای جدید ضد مهاجرت هم فروکش خواهد کرد و موضوع دیگری «ترند» رسانههای اجتماعی خواهد شد. اما خوب است گاهی فقط چند دقیقه مکث کنیم. به این فکر کنیم که حتی اگر همهٔ تفاوتها و مسئلههای واقعی را که جامعه و دولت باید در موضوع مدیریت مهاجرت به آن توجه کند بپذیریم، شباهتهای ما با مهاجران افغانستانی خیلی بیشتر از تفاوتهای ماست. شباهت ما با آن مهاجری که هیچوقت نتوانسته با همهٔ سرمایهای که جمع کرده، خانه بخرد، کاری شایسته و رسمی داشته باشد، فرزندش را با خیال راحت و رایگان به مدرسه بفرستد و... بسیار بیشتر است تا با آن بسازوبفروشی که از ساختن خانههایی خالی سود میبرد، و یا کارفرمایی که حقوق کارگرانش را نمیدهد و کسانی که مدرسهها را دانهدانه خصوصی میکنند و میفروشد. این شباهتها ما و زندگی ما را بههم نزدیکتر میکنند.
شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید
- کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
- آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد