به اعتقاد این عضو هیات علمی دانشگاه ، دلیل اصلی مهاجرت از کشور ما این است که نظام های اجتماعی معمولا عده ای را از خود می رانند و عملا جامعه را به خودی و غیر خودی تقسیم می کنند.

 عضو هیات علمی موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم معتقد است یکی از دلایل مهم مهاجرت به خارج از کشور تقسیم جامعه به خودی و غیر خودی است .

این مطلب را جبار رحمانی اعلام کرد و افزود: دلیل اصلی مهاجرت از کشور ما این است که نظام های اجتماعی معمولا عده ای را از خود می رانند- در هر نظام اجتماعی طبقه بندی از مردم خودی ها و غیرخودی ها وجود دارد- و بخشی را به بیرون از خود هدایت می کند و در این دسته بندی آدم های خوب و همراه و مفید با برخورداری مضاعف قرار می گیرند و دسته دیگر آدم های غیر خودی هستند که به تعبیری مشروعیت حضور ندارند. چه بسا آدم های غیر خودی یا سرکوب می شوند یا حذف و یا و طرد و اخراج می شوند.

وی اضافه کرد مهم ترین موضوعی که باعث پایبندی افراد در جامعه می شود،  یک تعلق عاطفی و هویتی است و یک زمینه ای از زیر ساخت های زندگی استاندارد یا حداقل های زندگی نرمال است. در جامعه ما هر دو مولفه، روز به روز در حال تضعیف شدن است. در این حالت با وضعیتی مواجه هستیم که خصلت اصلی آن، بحران ساز دائمی است و باعث می شود، روز به روز زیر ساخت های زندگی نرمال، دشوار تر و بغرنج تر شوند.

رحمانی گفت : : مساله مهاجرت در ایران پدیده ای بسیار وسیع است که بخشی از آن به دلیل سیاست های مرکز گرایانه و تمرکزگرایانه نوسازی در ایران است تا منابع در مکان خاصی (به بهای قربانی کردن عدالت اجتماعی و اقتصادی) جمع شوند و بالطبع بسیاری از مردم در حاشیه ها به مراکز شهری که در آن‌ها منابع وجود دارند، مهاجرت می کنند. بخشی از آن هم به دلیل نوع و نحوه ادغام ایران در نظام‌جهانی و مسائل کشورهای حاشیه است، ولی دلیل اصلی آن شیوه مدیریت جامعه و امکان های وسیع برای نابرابری و فساد در آن است. در نتیجه این وضعیت زندگی عمومی دائما در معرض بحران و نابرابری و سوء استفاده قرار دارد و این به معنای تیره شدن چشم انداز و امیداجتماعی است، به همین سبب چه بسیارند کسانی که به سمت جستجوی زندگی قابل پیش بینی و معقول از لحاظ چشم انداز و امید اجتماعی می گردند،  و در این شرایط ، مهاجرت از یک استراتژی ارتقا به استراتژی بقا تبدیل می شود.

عضو هیات علمی موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم اضافه کرد : شاید حدی از پدیده مهاجرت قابل قبول باشد که ناشی از میل مردم برای ارتقای وضعیت زندگی شان باشد و و در این حد اندک، سیستم اجتماعی امکان بازسازی و بازیابی خودش را دارد.  اما در چند دهه اخیر جامعه ایران یک وضعیت بغرنج و بحرانی داشته که تعبیر تلخی برای آن وجود دارد: “کسی که می خواهد در این کشور بماند، باید مدام در حال جنگیدن با خودش باشد و برای خودش دلیل داشته باشد و ماندن را موجه کند.” به همین خاطر ما با یک مساله و پدیده ای عمومی و  وضعیت آسیب شناختی از مهاجرت روبرو شدیم که خودش ابعاد پیچیده ای دارد.

رحمانی گفت: مساله ای که در جامعه ایران در چند دهه اخیر بسیار رواج داشته،  سیاست های مبتنی بر یک طبقه بندی طرد گونه و طبقه بندی ستیزنده با دیگران بوده که بسیار قوی است و به تعبیری، هسته اصلی نظام سیاست گذاری ما بوده و ما با خیل عظیمی از مهاجرت ها مواجه ایم‌. این مهاجرت فقط از داخل کشور به بیرون کشور نیست در داخل قدرت هم‌ما شاهدیم که دائم آدم ها به بیرون پرت و حذف می شوند. همچنین ما با حجم بالای از شبکه هایی بهم‌پیوسته برای حذف آدم ها مواجه ایم.

رحمانی ادامه داد: اصولا اینکه منابعی در اختیار گروه خاصی باشد به حدی افراطی شده که دیگر این کشور جای امنی برای زندگی عادی نیست و یا به نوعی زندگی معمولی هم در این شرایط بسیار سخت و گاه برای عده زیادی از مردم، یک حسرت شده است. فراتر از گروه اقلیت برخوردار، بخشی بزرگ از جامعه در تنگنای زندگی قرار دارند، که مساله اصلی صرفا مادی نیست، بلکه هم از نظر امکان ها رفع نیازهای اولیه و هم از نظر کیفیت ذهنی و روحی زندگی، زیستن در این جامعه یک مساله دشوار و چالش برانگیز شده است، و این وضعیت بیش از هرچیزی نتیجه شیوه حکمرانی است.

او افزود: زمانی که  نظم و تعادل در جامعه بهم بخورد اولین راه حلی که آدم ها پیدا می کنند، این است که کشور را ترک و سعی می کنند محیط و موقعیت خود را عوض کنند. این‌مساله وقتی در یک سطح وسیعتری و برای اکثریت جامعه رخ می دهد، ما با حجم بالایی از مهاجرت مواجه میشویم. بخشی از این‌مساله ناشی از مدیریت جامعه است  که رویاها و امیدهای اولیه آدمهای برای زندگی نرمال امکان تحقق ندارد حتی آدم ها نسبت به آینده خود نیز بدبین هستند و چشم انداز آینده را به نوعی تیره و تار می بینند. در این حالت ما با یک وضعیت پر مخاطره مواجه می شویم که جامعه چشم انداز و ظرفیت و آینده امید خود را از دست داده است. این وضعیت باعث می شود تا بخش اعظم جامعه میل به مهاجرت داشته باشند و در صورت امکان دست به مهاجرت بزنند ، اگر نتوانند، با نارضایتی به زندگی ادامه می دهند. ولی از نظر فکری در تمنای مهاجرت هستند و این مساله یک وضعیت آسیب شناختی است که نه تنها بسیاری آدم های ماهر در این کشور نمی مانند، بلکه آدم های عادی در حال رفتن هستند و این از یک شیوه ناکارآمدی در حکمرانی برمی آید.

رحمانی هم چنین با اشاره به اهتمام برای بازگشت مهاجران به ایران ابراز عقیده کرد : ما معمولا با دو نوع سیاست روبرو ایم یکی سیاست نمایشی و دلبخواهی است و دیگری ایجاد و تامین زیر ساخت ها برای بازگشت جدی شهروندان به ایران. وقتی ما با شیوه ای از مدیریت در جامعه مواجه ایم که افراد داخل جامعه از  حقوق شهروندی مطلوب یا حداقلی در جامعه برخوردار نیستند و ما سیستم  مطلوبی از اقتصاد و رفاه اجتماعی نداریم، دلیلی ندارد کسی که رفاه حداقلی در یک کشور دیگر دارد، برگردد مگر اینکه یک علقه عقیدتی و سیاسی و ارزشی خاصی برایش وجود داشته باشد که به تعبیری مجبور به برگشت خواهد بود.

این عضو هیات علمی موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم در ادامه با اظهار اینکه اراده ای  بر نرفتن افراد جامعه نیست افزود: این دیدگاه وجود دارد که بخش هایی از قدرت از این‌ میزان‌ مهاجرتی که این روزها حتی به دانش‌آموزان هم رسیده، نه تنها ناراضی نیست، بلکه گویی استقبال هم می کند، چون هیچ واکنشی ندارد و هیچ گونه شرمگینی برای مدیریتی که منجر به این‌ میزان از مهاجرت شده، دیده نمی شود. چه بسا یک تلقی در ناخودآگاه بخش هایی از حاکمیت است که کسانیکه مهاجرت می کنند، افراد ناراضی هستند و هر چقدر ناراضی ها بروند اعتراض و مخالفت در داخل کشور کمتر می شود یا آنها که می روند اصولا غیر خودی نامیده می شوند و منتقد هستند. بنابراین در واقعیت امر،  اراده نه تنها بر نرفتن افراد جامعه نیست، بلکه در یک سطحی سهل انگاری و زمینه سازی برای رفتن بیشتر است

رحمانی با اشاره به دشواری های ایرانیان خارج از کشور برای ارتباط با خانواده خود در ایران می گوید: مهم ترین موضوعی که باعث پایبندی افراد در جامعه می شود،  یک تعلق عاطفی و هویتی است و یک زمینه ای از زیر ساخت های زندگی استاندارد یا حداقل های زندگی نرمال است. در جامعه ما هر دو مولفه، روز به روز در حال تضعیف شدن است. یعنی ما با شیوه ای از مدیریت در ایران مواجه ایم-به ویژه بعد از دولت اصلاحات این روند بسیار رایج شده- شیوه ای که مبتنی بر بحران سازی دائمی است که باعث می شود، روز به روز زیر ساخت های زندگی نرمال، دشوار تر و بغرنج تر شوند و از طرفی دیگر، هسته اصلی نظام سیاسی آنقدر تنگنای بیشتری ایجاد می کند که حتی خودی ها هم بسیار محدودتر شوند. در نتیجه این وضعیت، چه بسیار ایده‌ ها یا مقولاتی که باعث تعلق و پیوند آدم‌ها به‌ایران شود تضعیف شده اند. در این شرایط نه تنها بسیاری از آدم ها از نظر ذهنی، دلبستگی قوی ندارند، بلکه از لحاظ عینی هم در تنگنا و سختی و چالش های متعددی هستند و اگر بخواهند بقا و منافع شخصی خود را دنبال کنند قطعا دست به مهاجرت می زنند.

او در ادامه اظهار کرد: علی رغم اینکه ما بنیاد و سياست‌هاي زیادی برای بازگشت نخبگان تصویب و تاسیس کردیم و اصولا ساختار های علمی و ساختارهای اقتصادی ما مبتنی بر تخصص بالا و نوآوری و خلاقیت نیست. ما به جز بخش های محدودی، یا در حال استفاده از دانش های موجود هستیم که سرمایه گذاری برای نوآوری و خلاقیت ندارند (به وضعیت فاجعه بار صنعت خودرو در ایران توجه کنید) و به همین‌خاطر بسیاری از نخبگان‌ما مجبور به مهاجرت می شوند‌، از طرفی دیگر شرایطی که چشم اندازهای آینده را بهتر کند، در حال ضعیف شدن است و مقایسه ایران با کشورهای دیگر، نیز از این جمله است. به همین خاطر با توجه به شرایط موجود، برای کسانی که در اندیشه مهاجرتند ماندن در کشور دیگر یک آرمان و یا ماندن در یک وضعیت نرمال، نیست و دیگر افراد نمی توانند با آرامش در کشور زندگی کنند .

این استاد دانشگاه در پاسخ به این سوال که چگونه می توان اعتماد متقابلی ایجاد کرد که زمینه ساز رفت و آمد بهتر ایرانیان خارج از کشور شود؟ پاسخ داد: اعتماد متقابل موضوعی نیست که دولت از فردا آن را اراده کند. وقتی زندگی ساکنان این جامعه بهتر شود، طبیعتا اگر کسی در بیرون آن را ببیند، اطمینان پیدا می کند که در صورت بازگشت می تواند چیزهای خوبی را به دست آورد. پس اگر کسی خارج از ایران خود را با شرایط داخل و ساکنان کشور مقایسه کند و به این درک برسد که با بازگشت امکانات بهتر و یک شرایط خوب برای ادامه زندگی خواهد داشت، قطعا بر می گردد. به عبارت دیگر بازگشت مهاجران فرع بر کیفیت ساکنان فعلی این کشور است. وقتی استانداردهای زندگی ساکنان بالا باشد، خارج نشینان هم تمایل به بازگشت خواهند داشت.

او در ادامه ابراز عقیده کرد : به همین خاطر دولت ها نمی توانند با نمایش و شوآف آدم ها را جذب برگشت کنند. وقتی شرایط عمومی جامعه،رفاه،  استاندارهای کیفیت و استاندار حکمرانی طبق معیارهای بین المللی بالا و معتبر باشد، قاعدتا آدم ها با اطمینان به داخل کشور بر می گردند ولی وقتی موقعیتی ایجاد شده که رفتن و برگشتن در کشور سخت شده و کسی به این ایده نمی رسد که زندگی در ایران بهتر از کشورهای دیگر است. آنچه باعث اعتماد ایرانیان خارج از کشور برای بازگشت می شود، کیفیت و استانداردهای زندگی در داخل ایران است که باید بالا برود و این یک کار ساختاری و زیربنایی است که به سادگی انجام نمی شود و از این شیوه حکمرانی بعید است که آن را انجام دهد.

رحمانی در ادامه زیرساخت های جامعه را نیز مورد نقد قرار داد و گفت: در این شیوه مدیریت بسیاری از زیرساخت های متعلق به جامعه فرسوده شده  و بسیاری زمینه های زندگی مادی اعضای جامعه هم فرسوده شده و لذا انتظار بازگشت یک رویا متوهمانه بیش نیست. الان مساله بازگشت افراد نیست.  مساله ادامه این فرایند بحرانی میل به مهاجرت است که در صورت استمرار آن آیا کسی در داخل کشور می ماند یا اینکه باید به این کابوس فکر کرد کشور در حال خالی شدن است؟نظم‌زندگی در ایران به دلیل اقتصاد سیاسی و شیوه مدیریت نهادها به جایی رسیده که  به همین سادگی نمی توان از اعتماد به آن و امید به آینده صحبت کرد. آدم های داخل و خارج از کشور به معیارهای ملموس مشهود نگاه می کنند.

رحمانی با اشاره به موانع مهم ارتباطی بر سر راه ایرانیان خارج از کشور گفت : نمی توان مهاجرت را بد تعریف کرد. مهاجرت همیشه یک فرصتی برای کشور مبدا است. چون یک سری نیروها و سرمایه در بیرون کشور ایجاد می کند. در کشور ما این نهادهای حاکمیتی مبدأ به شیوه ای در حال مدیریت است که آنهایی که رفته اند به هیچ عنوان نمی توانند رابطه و ارتباطی امن با کشور خود داشته باشند.

او در ارایه مصداق در این زمینه گفت: مثلا فکر کنید یک فرد مهاجر می خواهد یک پولی را برای خانواده اش انتقال دهد، نمی تواند به راحتی پول را انتقال داد. وقتی راه های های اولیه ارتباطی بسته شده، چرا عده ای باید جرئت بازگشت به ایران را داشته باشند. در این شرایط به سادگی نمی توان از ظرفیت های مهاجران صحبت کرد.

این انسانشناس درباره چگونگی بهره بردن از ظرفیت های ایرانیان خارج از کشور برای انتقال تجربیات آنها نیز افزود: بخش قابل توجهی از متخصصان ما در خارج کشور هستند  که درصد بالایی از آنها نمی توانند با خیال راحت با ایران در ارتباط باشند. در این حالت برای یک رابطه بین المللی ساده باید از فیلترهای زیادی عبور کنیم. در نتیجه صحبت از چنین ظرفیت ها و پتانسیل هایی یک صحبت خیالین است که جز سرخوشی لحظه ای به طرفین، نتیجه ای نمی دهد.

او اظهار کرد: گویی مسولان در ایران با مساله مهاجرت در واقع و در عمل مشکلی ندارد. بخش قابل توجهی از آقازاده در بیرون این هستند، کشور به گونه ای مدیریت میشود که حتی فرزندانشان هم این وضعیت را نمی پذیرند. در این وضعیتی که میل به مهاجرت بالاست، نتیجه فرعی اش آنست که بخش قابل توجهی از نیروهایی که مناصب کلیدی دارند میانگین تخصص و دانش آنها متوسط رو به پایین است و هر چقدر نیروهای متخصص کمتر شوند، جولان بیشتری برای این آدمهای متوسط فراهم می شود و ما با وضعیتی مواجه ایم که می توان نام آن‌را میان مایه شدن یا حقیر شدن مدیریت در ایران دانست. به‌همین‌ خاطر در این وضعیت، فرد مهاجر تمایلی به بازگشت ندارد و افراد در داخل هم تمایل زیاد به رفتن دارند. این گونه ساختارهای اساسی در مدیریت جامعه و روابط بین المللی تغییر نکند چه بسا ما با افول کشور در عرصه های مهمی مواجه خواهیم بود. مساله دو سویه دارد: فرصت مهاجران ایرانی در کشورهای دیگر به عنوان آدمهایی که در زمینه خودشان تجارت و تخصص های قابل توجهی دارند و وضعیت فعلی جامعه ایرانی که تمنای مهاجرت وضعیت همه گیری پیدا کرده است. در این حالت سیستم مدیریتی و حکمرانی که وضعیت موجود را نتواند اصلاح کند، صحبت از مهاجرت بازگشتی صرفا یک بی راهه است. برای همین نیازمند سیاستگذاری هایی هستیم که با استانداردهای معقول بین المللی زمینه های توسعه زیرساختها و ارتقای کیفیت زندگی در ایران را فراهم کند، اگر در این کار موفق شویم، قطعا بخش قابل توجهی از مهاجران هم ترجیح میدهند در صورت تضمین کیفیت زندگی، در وطن خودشان زندگی کنند. اگر روزگاری مهاجرت برای بسیاری از مهاجران یک استراتژی ارتقا بود، أمروزه در نتیجه عملکردهای موجود، به یک استراتژی بقا تبدیل شده است.