
حسین سیمایی صراف وزیر علوم، تحقیقات و فناوری دولت چهاردهم معتقد است که اگر زیرساخت ها و نیز نحوه تعامل با نخبگان تغییر کنید ، از مهاجرت این افراد به میزان زیادی کاسته خواهد شد.
وزیر علوم ۵۶ ساله دولت چهاردهم که خود دانشیار دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی است و علاوه بر تحصیلات حوزوی، دارای مدرک دکتری حقوق خصوصی از دانشگاه شهید بهشتی، کارشناسی ارشد رشته حقوق خصوصی از دانشگاه تربیتمدرس و کارشناسی حقوق دانشگاه تهران است در خصوص برنامه های خود در دوران وزارتش گفت : برنامه اولم تلاش برای برگرداندن نشاط و امید به دانشگاههاست، میخواهم استاد و دانشجو و کارمند دانشگاه به آینده کشور و به سرنوشت خودشان امیدوار شوند و این گسستی که الان بین جامعه و تا اندازهای حاکمیت و دانشگاه وجود دارد، ترمیم شود، الان وضع دانشگاه آنقدری که مطرح میکنند بد نیست، احساس بد بودن شرایط بیشتر از واقعیت است.
کشور دچار بحرانهای اقتصادی است، دچار حصر و تحریم است، مدیران آموزش عالی مدیران نجیبی هستند و تلاش میکنند که اثرات این تحریمها و محدودیتها را کم کنند، منتهی جامعه دانشگاهیان از آنها نمیپذیرند چون بین ما مدیران و جامعه دانشگاهیان سوءتفاهم وجود دارد.
اگر جامعه دانشگاهیان جامعه همبستهای با ما بود و وضع ما را درک میکرد خیلی امیداور میشدیم و میگفتیم همه در یک کشتی سوار هستیم و به ساحل نزدیکیم و انشاءالله نجات پیدا میکنیم و بالاخره این دوران حصر اقتصادی، تحریم اقتصادی و انزوای ایران به امید خدا تمام خواهد شد، آرزو دارم که تمام کارهایم را معطوف به این سمت کنم و امیدوارم راهها را پیدا کنیم.
وی افزود: یک راه این است که همه اجماع کنیم کرامت استاد، دانشجو و کارمند را به رسمیت بشناسیم، الان استاد دانشگاه بهخاطر اتفاقاتی و رفتار و حرفی احساس توهین میکند، اگر استادان باور کنند احترام و کرامت دارند آن وقت خیلی از ناملایمات را تحمل میکنند، البته حفظ کرامت ذی نفعان لوازمی دارد که آن لوازم باید تأیید شود مثل آزادیهای علمی، در محیط دانشگاه، استاد و دانشجو باید فکر کنند که آزادی علمی دارند، الان ممکنه فکر کنند که این آزادی نیست.
وی اضافه کرد: استاد احساس میکند اگر سرکلاس حرفی بزند ممکن است که مواخذه شود، کرسیهای آزاداندیشی که مقام معظم رهبری سالها پیش فرمودند یک دوراندیشی بود، باید بررسی کرد که تأکید ایشان بر برگزاری این کرسیها برای چی بود، برای این بود که میخواستند بگویند در محیط دانشگاه آزادانه گفتوگو کنید، اما پا نگرفت، شاید نوع رفتار مدیریتی دانشگاهها اینطور بوده که این کرسیها علیرغم اینکه مقام معظم رهبری اینقدر تاکید کردند اجرایی نشد، اجرایی نشدن توصیهای که یک دهه از آن میگذرد شاید برای این باشد که نگرانیهایی از اجرای آن توسط مسئولان احساس میشود.
یک راه کرامت بخشیدن باورکردن آزادیهای علمی بدون هیچ واهمهای است، باید استاد دانشگاه مطمئن شود که در محیط علمی آزادی وجود دارد.
استقلال دانشگاه که همیشه از بدو تاسیس دانشگاه در ایران از ۱۳۱۳ تا الان دغدغه دانشگاهیان بوده اهمیت دارد، استقلال دانشگاهها با فراز و نشیبی روبهرو بوده، این استقلال گاهی خوب و بهتر و گاهی هم بدتر شده، دانشگاه را ما نباید با یک سازمان اداری اشتباه بگیریم، قوانین هم نشان میدهد که دانشگاه از نظر حقوقی یک سازمان اداری نیست.
ماده یک قانون احکام دائمی ما نشان میدهد که دانشگاه تا حدودی استقلال دارد، قانون اهداف وزارت علوم هم که مصوب دهه ۸۰ است استقلال دانشگاهها را به رسمیت شناخته و فلسفه اینکه هر دانشگاه هیئتامنایی اداره میشود این بوده که دانشگاه به دانشگاه مسئلهها فرق میکند، پیشفرض دانشگاه این است که واحد مستقلی است.
معیشت استاد، دانشجو و کارمند تا وقتی تامین نمیشود، نمیتوانیم ادعا کنیم که کرامت استاد و دانشجو و کارمند دانشگاه را واقعاً باور داریم، استاد میگوید آقا من به خاطر تامین معاشم دربهدر دنبال حداقلهای زندگی هستم، ماههاست که دارم دنبال یک خانه استیجاری میگردم اما وسعم نمیرسد.
خیلی جای تأسف دارد که دانشجوی باهوش فرهیخته ما با اسنپ کار کند، استاد ما چشمش به این باشد که آخر ماه چقدر دریافت میکند، ۲۰ میلیون تومان حقوق میگیرد که در ۱۰ روز اول تمام میشود چون ۷۰ _ ۸۰ درصد آن را اجاره میدهد.
تا وقتی شما معیشت استاد را تامین نکنی نمیتوانی بگویی که من تو را آدم محترمی میبینم، میگوید آقا من چطور آدم محترمی هستم که دربهدر دارم کارهای نامرتبط با تخصصم انجام میدهم و شما میگویی خیلی از نظر من محترمی؟ من الان باید در آزمایشگاه باشم، من باید در کتابخانه و پژوهشگاه باشم، ولی دارم کارهای غیرمرتبط با تخصصم را انجام میدهم.
اینها یک پروسه است که اگر درستشان کنیم مسئله مهاجرت تا حدودی حل میشود.
برای نخبگان رفتن به سفر علمی خارج از کشور آرزوست، یک دیپلماسی علمی است، از خدامونه که برای سفر علمی بروند ولی فرار نه،
مهاجرت یعنی فرار، میرود و پشت سرش را هم نگاه نمیکند، چرا؟ یک سری عوامل مادی دارد که من اسمش را میگذارم عوامل معیشتی، یک سری هم عوامل غیرمادی دارد که آن میشود احترام، عزتنفس و کرامت.
اگر امیدوار باشد، اکر احترامش حفظ شود، اگر احساس کرامت کند مهمترین عوامل مهاجرت را از او گرفتهایم، مهاجرت دردی برای خانوادهها و خود افرادی است که مهاجرت میکنند.
کی دوست دارد از وطنش برود؟ خیلی از افرادی که از کشور میروند، افسرده میشوند، بیمار میشوند، سالها طول میکشد خودشان را با دنیای جدید وفق بدهند، من دیدهام بعضی از این افراد میگویند درسته که ما در اروپا هستیم اما شهروند درجه ۲ هستیم. ما در وطنمان نیستیم، در وطنمان درجه یک هستیم، چرا این مشکل را درمان نمیکنیم؟